بسم رب عشق
سالی که نکوست از بهارش پیداست.
بهاری که با هجرت عشق به دیار نور آغاز بشه،به به ... نیکو بهاریست.
اما:...
بازم سال تموم شد و دلم غصهداره... پارسال همین موقعهها بود که دلم گفت: دیدی چی شد،روزگار گذشت، یار نیومد. گفتم: غصه نخور میاد. گفت: برای دلخوشیه من میگی. گفتم: نه، حق با توست روزگار گذشت و آقا تو ندیدی. اما امیدت به کرم و بخشش آقا بیشتر شد. گفت: چطور؟ گفتم: یادته هروقت نماز عشق میخوندی احساسش میکردی، یادته با اون همه گناه هر صبح جمعه دعوتت میکرد. بابا خیلی بیمعرفتی. گفت:آره دعوتم کرد، ولی چه فایده، صاحبخونه که نبود. تبسم کردم و گفتم: بود، اما... باعصبانیت گفت: اما چی؟ گفتم:مشکل از یارت نبود. دقت کن قسمتی از تو تیره و سیاه شده،همون قسمت باعث شد میزبان ونبینی. لحظهای به فکر رفت، بعد آروم اشکاش جاری شد و آهی کشید، گفت: وای برغفلت من،حال چه کنم. گفتم: افسوس نخور، بهار داره میاد. فرصتی دوباره، اون قسمت سیاه و همزمان با طلوع آفتاب بهاری نورانی کن. گفت: نورانی، چطور؟ گفتم: با زمزمهی این جمله پای سفره هفت سین. گفت: کدوم جمله؟ گفتم: اللهم عجل الولیک الفرج. آمین. با دلی پر از آه و چشمانی پر از شبنم گفت: آمین. توأم همراه با دل من بگو. آمین.
زمستان رفت و بهاری با بوی یاس اومد و من 4 آرزو برای همه عشاق دارم.(همه نفستون و برای گفتن آمین جمع کنید).
1- شنیدن صدای انا بقیۀالله در کنار خانهی نور. آمین.
2- اللهم ارنی الطلعه الرشیده به حق بی بی زینب. آمین.
3- انشاءالله در بهار جدید چشمانمان با گنبد خضراء سبز وپر نور بشه. آمین.
4- دلهایمان با پرچم ابیعبدالله سرخ و با صفا بشه. آمین.
پ ن :
من این رو تو آخرین جمعه سال نوشتم در حالی که نوای گل زهرا فضای اقاقم و پرکرده بود
از طرف کسی که جز او کسی رو نداره
|