سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیابان گرد

 

 

شکست شیشه‌ی دل را مگو صدایی نیست که این صدا به قیامت بلند خوا

بنام آنکه با یادش آرام گیرد قلب رنجورم

خیلی وقت بود که منتظر شنیدنش بودم،‌ دیروز وقتی بهم گفتن: نمی‌دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت، اما با اطمینان میگم که با شنیدن یکی از اون خبرا خوشحال شدم البته بیشتر دلم میخواست در مقابل چشمان خودم این اتفاق براش می‌افتاد... 3 ساله که شب و روز بهش فکر می‌کنم همش می‌گم اگه تو حاکمی پس مطمئنم تلافی می‌کنی،‌ آره باید تلافی می‌کرد. کاش تو اون حال و روز می‌دیدمش..،‌ شاید آروم می‌شدم. تو این مدت لحظه‌ای نیست که به اون شب سیاه فکر نکنم.. نمی‌دونم کینه‌است یا تنفر، هر چیه آزارم میده. کسی که باعث شده بود تا چند وقت خواب راحت نداشته باشم... چنان گرفتار شده که فکر نمی‌کنم دیگه حتی منو بیاد بیاره،‌ حقشه اگه غیر از این می‌شد به عدالتش شک می‌کردم. اون باید تقاص گریه‌های نیمه‌شب منو، وحشتی که تا مدتها حکم سایه‌رو برام داشت، هنوزم در وجودمه.. پس بده. اما آروم نشدم .. شاید هنوز مونده شاید بازم باید تقاص پس بده.. آره همینطوره.. دلم میخواد یه روز تو چشماش نگاه کنم بگم دیدی این دنیا فقط یه خدا داره ... و فقط اونه که می‌تونه مانع راز و نیاز من بشه..،‌ دوست دارم خودش بفهمه که این همه بلا بخاطر اون حرفی که اون شب بهم زد، حرفی که هر وقت سجاده مو پهن می‌کنم یادم میاد،‌ بغض گلوم و می‌گیره بهش می‌گم: خودت می‌دونی باید هر جور شده تلافی کنی. اما منظور من از تلافی خودش بود نه خانواده‌اش، اینه که نمیزاره خوشحال باشم... اما نه اونا هم مقصرن، می‌تونستن مانع بشن.. همشون یه‌جورن. یکی نیست بگه بتوچه بدبخت، تو چرا نگرانشونی، اونا لیاقت ندارن.. یادت رفته چکار کردن!!! هنوز اثراتش تو وجودته.. اونوقت با اینحال بازم .. یادت رفته چطور گذشته‌ی قشنگتونو فراموش کردن و تو رو زمین زدن،‌ یادت رفته تو این 3 سال شبا همش کابوس می‌بینی .. آهان شایدم اون اشکهای سردی رو که روی صورت داغت می‌ریخت فراموش کردی، یا اون نگاه‌های پرازالتماستو... شاید اون شبی رو که تا صبح خواب بچشمت نیومد اونم از ترس اینکه نکنه حرفاشونو به عمل برسونن... بابا روت خیلی زیاده. اونا باید بسوزنن، همنطور که تو سوختی کسی نفهمید. باید خورد بشن همنطوری که تو خورد شدی و همه فهمیدن... . آره دیونه بایداین بلا سرشون بیاد تو هم غصه نخور بهتر به فکر خودت باشی...حالا حالا مونده تا تقاص نامردیاشونو بدن، تو باید منتظر باشی...

خدای من اینا حرفای منه، من... من که اینطوری نبودم.. به دادم برس دارم تو آتیش خشم می‌سوزم،‌ گیجم .. خداجون همه‌ خندیدن و گفتن حقش بوده.. اما من ساکت و آروم فقط بهشون نگاه کردم. چی بگم از دلم که خودت خبر داری.. خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن، حالا که باید خوشحال باشم گریه می‌کنم. حالا که به آروزم رسیدم ناراحتم. چرا من تو شادی بقیه نمی‌تون شرکت کنم..مگه همینو نمیخواستم؟ پس چرا شاد نیستم؟چرا ؟؟؟

هیچی نگم بهتره!!!

زخم آنچنان بزن که به «رستم» «شغاد» زد

زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد

گاهی نمی‌توان به خدا حرف درد را

با خود نگاه داشت و روز معاد زد

آمین بلند:

قلبهایمان را خالی از خشم کن. آمین.

پناه می‌برم به آفریدگار فلق




شنبه 86 آذر 17 | نظر
م

مسافری خسته از راه با کوله‏باری پر از ناامیدی و امید، زیاد سعی نکن که بفهمی چی می‏گم چون به هیجا نمی‏رسی..خلاصه مستقیم می‏رم شاید به جایی برسم..اگه دوست داری همسفر شو..یاعلی
ghorobebargrizan@yahoo.com

 

مطالب اخیر

چقدر خدا غریب است....

دستم را بگیر...

میخواهم برگردم

فراموشت کرده بودم

دلنوشته...!

بازگشت دوباره...!!!

 

آرشیو مطالب

منِ بیابان‌گرد (1)

آخرین جمعه و شروع جدید (1)

دل نوشت (1)

سلام و..... (1)

اخراجی‌ها.... (1)

عشق*** (1)

جمله‌ای برای حضور (1)

ماه نوشت (1)

مهمونی (1)

اشک (1)

بیاید براش.... (1)

عنوان... (1)

اباصالح کجائی... (1)

...منو ببر به (1)

....به محشر از فراز چرخ گردون (1)

اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً ... (1)

شاپرکها (1)

کوثر (1)

عزیز دو گیتی!!! (1)

خسته نوشت (1)

الهی در این ... (1)

تا عمر بود.. (1)

برای تو که از (1)

آشتی با خدا (1)

شعبان ماه انتظار (1)

حجاب به معنای واقعی1.2 (2)

سکوت و شکستن (1)

این فصل را با من بخوان (1)

وداعی همراه با... (1)

گر به ذره لطف بوتراب کند به آسمان... (1)

چه میشود که شوم کبوتر حرمت که آ ... (1)

یاران او چه رنگی هستن؟؟؟(1) (1)

آیا خدا برای بنده‏اش کافی نیست؟؟؟ (2)

بابانوئل.. (1)

خنده.تولد. (2)

آخ شکست (1)

عمریه در وصف شما !!! (1)

غدیر (1)

رفتنش زود گذشت (1)

دی نوشت.. (2)

هندونه و شب اول قبر (1)

نوشته‏های آخر 86 (4)

22/12/86 تا 2/2/87 (6)

26/2/87 تا 25/3/87 (5)

تبریک نوشت (1)

عروسک نوشت (1)

19/4/87-22/5/87 (4)

2/6/87 - 31/6/87 (6)

عکس نوشت (1)

20/8/87-20/9/87 (2)

آخری‏های سال (4)

جنوب (2)

خرداد 88 و تیر90 (8)

 
 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

یا قائم المنتظر المهدى (عج)

امُل

کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !

اهل همین نزدیکیا

پاک دیده

حرم دل

سوتک

علمدار دین

مفرد مؤنث غائب

همسفر عشق

بازمانده تنهای تنها

نیلوفرآبی

صمیمانه ها

خیمه سبز

عصمت infallibility

دختری با کو له‏ با ر ی ا ز ا مید

...مولایم

« عـشقی »

هی میگه حرف گوش نمی‏کنی...

طلبه ای طالب یار

امل کوچیکه

امل پرکشیده

بهشت در انتظار ما است

استاد بیابان‏گرد

راه بادیه

دل گویه های یک غلامعلی مجاهد

کلبه احزان

دلتنگی‏های یک طلبه

هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

مجاهد

 

خبرنامه

 

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 217931
بازدید امروز :0
بازدید دیروز : 10
تعداد کل پست ها : 95

 

دانشنامه مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

امکانات جانبی

پیام‌رسان

نقشه سایت

اوقات شرعی

RSS 2.0

 

 
 

لوگوی دوستان

د نـیـــای جـــوانـی

بچه های آسمانی

خیمه یار

خیمه یار

یک

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin