سلام
خاله جون نگي دير اومديا ... همون روز خونده بودم پُستتُ ، ولي حال كامنت گذاشتن نداشتم ، گفتم با حرفهام شما رو هم ناراحت تر ميكنم !
خوش به سعادتت خاله ! منم قرار بود برم مولودي ... ولي انگاري قسمت نبود ، نشد ...
التماس دعا خاله ... خيلي ...
هر کسي سهم خودش را طلبيد سهم هر کس که رسيد داغ تر از دل ما بود ولي نوبت من که رسيد سهم من يخ زده بود!سهم من چيست مگر؟يک پاسخپاسخ يک حسرت! سهم من کوچک بود قد انگشتانم عمق آن وسعت داشت وسعتي تا ته دلتنگيها شايد از وسعت آن بود که بي پاسخ ماند ...
مثل اينكه خيلي طولاني شد ... نههههههههه ؟؟؟