سلام خاله جون...چقدر آرامش بخشه اين اسم... خاله قبل از اينكه نظر درمورد متنت بدم بذار يه چيزي بگم...خاله مامان بزرگم بيمارستانه ...بايد عمل بشه اما حتي 50-50 هم شانس زنده موندن نداره... يادته چقدر كار داشتم...اان دغده ام شده سر و سامون دادن خونه...مامان كه اصلاًخونه نيست...بيچاره يه چشكش اشكه يه چشمش خون... دعا كن... همه تون دعا كنيد...من حتي از خدا زنده موندنش رو هم نيم خواهم...ميگم خدا جونم هر چي صلاحشه بهش بده..شايد زنده بمونه و زجر بكشه... اصلاًنيم دونم چي بگم...فقط دعام كن خاله...هم منو هم مامانم و هم مامان بزرگم رو ...با اين وضع يحتمل كربلا هم ...خاله به نظر من ما اومديم توي دنيا تا ازمايش بشيم...من حس مي كنم اومديم اين دنيا معني درد رو بفهميم...صبر كردن رو ياد بگيريم... اومدي ياد بگيريم اگه توي يه لحظه همه ي هستيت رو از دست دادي بايد دوباره از نو بسازي... اگه اينجا نبود شايد هيچ وقت نمي فهميديم انتظار موعود يعني چي ...عشق يعني چي ... به خدا نمي گفتيم اللهم اغفر لذنوبي اللتي تحبس الدعا .... نمي دونم... شايد بعضي وقتها غر مي زنم به خدا كه چرا من اومدم ...اما جداًمنت كشي معشوق خيليييييييييييييي لذت بخشه...
ببخشيد پر حرفي كردم...يه كوچولو دلم پر بود...دعام كن خاله...