بسم رب رمضان
دوری تو حبیبم قلب منو سوزونده میگن میای ز کعبه چشمام به قبله مونده
برات شده به قلبم یه روز تو رو میبینم دست تو رو میبوسم کنار تو میشینم
پنجرههای چشمم کرده به گریه عادت مریض عشقت هستم آقا بیا عیادت
شعبان ماه آرزوها، ماهی که منتظرا امید دارن انتظارشون به سر بیاد، اما داره میره، می گذره... مثل جمعه هایی که در سکوت غروب کردن و باز بی خبری و ناامیدی.... ولی گذر شعبان ناامیدی نیست، بلکه امید است، امید به رمضان!!! ماه خدا.....
کم کم داره سفره پهن میشه بی گناه و گناهکار دعوت دارن، دعوتنامه عمومی (سند تو آل)
هر کسی با به دست گرفتن دسته گلی (که اعمال شعبانیه ی است) خانه ی خدا رو برای آشتی کردن دق الباب می کنه. دسته گلا فرق دارن یکی لاله میاره، یکی گل سرخ، یه نفر گل محمدی، یکی دیگه گل یاس و......، بعضیام که روی دسته گلشون یه کارت میزارن، یه چیزی روی کارت می نویسن. خوش به حال اون کسی که خدا عوض این دسته گل بهش تاج گل بده بعدم گرمای محبتش و با به آغوش کشیدن بهش هدیه کنه....
من میخوام دسته گلی از نرگس ببرم، نرگسای زرد و سفید...... شاید عطر نرگس بوی گناهانم و از بین ببره. روی کارتم می نویسم: جهان را صاحبی باشد خدا نام کز آن شوریدگان گیرند آرام. پایینشم دعای قنوت آقا رو می نویسم: رَبَنا شیعَتُنا مِنا...و خٌلِقٌ مِن طینَتُنا....
شما چی دسته گلی می بری؟ رو کارتت چی می نویسی؟
با اینکه سلام به رمضان شیرین ترین سلامه، اما وداع از شعبان هم تلخ ترین وداع ست، مخصوصاً اگه احساس کنی کوله بارت سبکه. اون وقت با اشک شعبان و بغض انتظار وارد رمضان میشی، چشماتومی بندی و با صدای بلند میگی: سلام خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اینروزا کارم فقط گوش کردن به این نواست : بی تو ای یا صاحب الزمان... اگه سیمتون وصل شد منو فراموش نکنید.
در این ماه کشتی نجات بر ساحل جزیره ی گناهان ما لنگر میندازه، ناخدای کشتی حضرت حق، فرشته ها خدمه کشتی، روی بادبانش نوشته : عشق اهل بیت (ع) السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)، لنگر کشتی نام زیبای اباصالح المهدی (عج)؛ می دونید چرا؟ چون تا تمام شیعه ها پاک و ناپاک، سوار برکشتی نشن اجازه حرکت نمیده...!!!
دلم نمیاد باهاش خداحافظی کنم ، فقط می گم به امید دیدار شعبان، دیداری دوباره در کنار یار انشاءالله! آمین.
هیچی نگم بهتره!!!
* دیروز که بهش زنگ زدم، گفتم زیارت قبول، وقتی برام تعریف کرد، فقط خدا می دونه چه حالی شدم، اینکه تا نزدیک حرم رفتن اما نتونستن.... اینکه خدا خیلی منو دوست داشته که همراه اونا نبرده...اینکه دیگه نباید دنبال تل زینبیه بگردم... اباصالح نشونشون بده که ما هم صاحب داریم، پس کجائی؟؟؟ با اوضاعی که پیش اومده فکر کنم باید تا آخر عمر دلمو به عکس حرمت خوش کنم...
دلم شده هوایی فرشته ی خدایی شنیده ام عزیزم عاشق کربلائی
* می خواستم اون روز که باهاتون تماس گرفتم بگم اما نتونستم، راستش اگه ازش حرف می زدم بغضم
می ترکید. چرا نمی دونم، اما تا حالا شده که احساس کنی به جای خون تو رگات هوا جریان داره؟ اینکه دلت نخواد کاری انجام بدی فقط به یک نقطه خیره بشی، بخوای تنها باشی، یا احساس کنی که..... یه جور فرار ... یه جور خلاء...نمی دونم چطور بگم، مطمئنم که منظورم می فهمید، می ترسم . برام ناشناخته است.. نمی دونم چطور کنترلش کنم؟ گیجم؟؟؟ دنبال یه راه حل.
* دیروز تصمیم گرفتم که دیگه به در گوشی که گفته بودید عمل نکنم، با خودم گفتم : فقط برای دلخوشیه من اینجوری گفتید، وگرنه تو هیچ کتابی ننوشته که... اما امروز وقتی صبح از خواب بیدار شدم نتونستم.. دوباره قرآن رو باز کردم و...
*نوایی رو که گفتم بعدا براتون میزارم.مشکل پیش اومده.
* بر سر سفره مهمانی برام دعا کنید...
آمین بلند:
* الهی در این ماه ما رو جزء وَالمُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیه قرار بده. آمین
پناه می برم به آفریدگار فلق