سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیابان گرد

 

 

سی سال دعا و یک شب استجابت

بسم رب المهدی

فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه

شهادت مظلومانه امام ولایت امیرالمومنین (ع) بر محضر آقایمان ولی عصر(عج) و شیعیان جهان تسلیت

آقای من به کدام گوشه‌ی شهر کوفه خیمه‌ات را برپا کرده‌ای... در کوچه‌ها؟؟؟ یا بیرون شهر میان نخلستان؟؟؟؟ گمانم کنار چاه نشسته‌ای و سر به میانش برده‌ای و گریه می‌کنی... تو دیگر چرا؟؟ مگر تو هم میان کوفیانی؟؟؟... جز تسلیت چیزی ندارم که بگویم آنهم اگر قبولم کنی...

دیشب دلم یهو یاد فاطمیه کرد.....

.

.

پدرجان ای کاش هیچگاه از آن کوچه برایت نمی‌گفتم، میدانم که زمان مرگ تو آن شب بود، همان شب که راز کوچه را با تو در میان گذاشتم. پدر جان...حسن را با این همه بغض و کینه تنها مگذار ... هنوز داغ مادر بر دلم تازه ‌است تو دیگر .... بمان حرفهای ناگفته زیاد است....

پدرجان قصه‌ی کربلا چیست؟ سِر آن نگاه زمانی که دست عباس را بر دستم نهادی چیست؟ زینب خیره به بقچه‌ی امانتی مادر شده و آروم آروم اشک می‌ریزد... راز کفنهای یادگار مادر چیست؟

پدرجان تنها دلیل شکیبایی‌ام بر خاطره در و دیوار حضور تو بود.. مرا ترک نکن... داداش حسن رنگش پریده... در گوشم زمزمه می‌کند:یادگار مادر را بیاور...پدرجان باور نمی‌کنم تو، شیر مردان عرب با یک ضربت از پا درآیی...من میدانم تو دیگر خسته شده‌ای و بی‌تاب دیدار، این ضعف از زهر تیغ نیست تو از زخم زبانها خسته شده‌ای... باشد هرطور که تو میخواهی زینب هم صبر می‌کند، اما فقط بگو چرا وصیت آخر تو همانند وصیت آخر مادر بود"زینب جان حسین در کربلا تنهاست، کنارش بمان"باشد سکوت کن حرفی نزن، یک روز جواب سوالم را خواهم گرفت... با خیالی آسوده به نزد مادر و محسن پرواز کن و سلام مرا برسان.

پدرجان آن لحظه که دق‌الباب کردی چقدر خوشحال شدم که مهمانم گشتی...اما نگاههایت به آسمان دلهره‌ای به جانم انداخت ...این نگاه برایم آشناست مادر هم شب آخر... احساس کردم زیر لب زمزمه می‌کنه انالله و انا الیه راجعون..نه، نه پدر من بی‌تو به یکجا هم داغ مادر را حس می‌کنم هم درد یتیمی را... اما اگر تو اینطور میخواهی من هم سکوت میکنم... چند سالیست که لبخندی اینچنین بر لبانت ندیده بودم... فقط یک سوال چرا آسمان منزل مرا برای غروب انتخاب کردی؟؟؟

پدرجان آن هنگام که فرمودی فقط بچه‌های فاطمه در حجره بمانند با دلی محزون قصد رفتن کردم که تو صدایم کردی...عباس جان تو بمان، سر پایین انداختم و گفتم: شما فرمودید فرزندان زهرا  من که ... خواستی کنارت بنشینم و نشستم، با اون دستان پر از پینه‌ای که ردی کهنه از طناب بر آن نقشه بسته، دستم را گرفتی و در دست اربابم گذاشتی، گفتی: عباس جان، جان تو جان حسین، تو کربلا حسینم را یاری کن... دلم لرزید، این کربلا کجاست؟ که تا اسمش را می‌بری لرزشی سراپای وجودم را می‌گیرد... سلام مرا به بانوی دو عالم برسان و بگو شرمنده، اگر عباس در آن زمان بود...اما قول می‌دهم در کربلایی که گفتی جبران کنم...قول می‌دهم.

آقای من چگونه نبودنت را در کوچه‌های خود تاب بیاورم ... در شبهای پر از سیاهی صدای قدمهای تو نوازشی بود برای دل پر از اضطرابم...دق‌الباب خانه‌های یتیمان لالایی من برای خرابه‌نشینان بود.... و....... هیس، کوفه تو دیگر هیچ مگوی هیچ مگوی و خموش باش...

*این شبها نیازمند دعا هستم شدید...فقط یادمان باشد بر سر سجاده‌های پراز ستاره دعا، آقایمان را فراموش نکنیم.التماس دعا.

هیچی نگم بهتره!!!

من به جای اون لحظه‌شماری می‌کنم...

2 روز مانده به راهی شدن کاروانی دیگر...و من همچنان در حسرت دیدار...تا کی شاهد رفت و آمد کاروانها باشم؟؟؟

 ...

 آمین بلند:

خدایا راهی‌ام کن به منزل هدایت و وصال به اصل را برایم مهیا ساز.الهی آمین.

اعمالم مرا از تو و اهل‌بیتت (ع) دور ساخته از من بگذر به حق خوبانت. الهی آمین.

ما را آنساز که میخواهی و می‌پسندی. الهی آمین.

پناه می‌برم به آفریدگار فلق




یکشنبه 87 شهریور 31 | نظر
م

مسافری خسته از راه با کوله‏باری پر از ناامیدی و امید، زیاد سعی نکن که بفهمی چی می‏گم چون به هیجا نمی‏رسی..خلاصه مستقیم می‏رم شاید به جایی برسم..اگه دوست داری همسفر شو..یاعلی
ghorobebargrizan@yahoo.com

 

مطالب اخیر

چقدر خدا غریب است....

دستم را بگیر...

میخواهم برگردم

فراموشت کرده بودم

دلنوشته...!

بازگشت دوباره...!!!

 

آرشیو مطالب

منِ بیابان‌گرد (1)

آخرین جمعه و شروع جدید (1)

دل نوشت (1)

سلام و..... (1)

اخراجی‌ها.... (1)

عشق*** (1)

جمله‌ای برای حضور (1)

ماه نوشت (1)

مهمونی (1)

اشک (1)

بیاید براش.... (1)

عنوان... (1)

اباصالح کجائی... (1)

...منو ببر به (1)

....به محشر از فراز چرخ گردون (1)

اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً ... (1)

شاپرکها (1)

کوثر (1)

عزیز دو گیتی!!! (1)

خسته نوشت (1)

الهی در این ... (1)

تا عمر بود.. (1)

برای تو که از (1)

آشتی با خدا (1)

شعبان ماه انتظار (1)

حجاب به معنای واقعی1.2 (2)

سکوت و شکستن (1)

این فصل را با من بخوان (1)

وداعی همراه با... (1)

گر به ذره لطف بوتراب کند به آسمان... (1)

چه میشود که شوم کبوتر حرمت که آ ... (1)

یاران او چه رنگی هستن؟؟؟(1) (1)

آیا خدا برای بنده‏اش کافی نیست؟؟؟ (2)

بابانوئل.. (1)

خنده.تولد. (2)

آخ شکست (1)

عمریه در وصف شما !!! (1)

غدیر (1)

رفتنش زود گذشت (1)

دی نوشت.. (2)

هندونه و شب اول قبر (1)

نوشته‏های آخر 86 (4)

22/12/86 تا 2/2/87 (6)

26/2/87 تا 25/3/87 (5)

تبریک نوشت (1)

عروسک نوشت (1)

19/4/87-22/5/87 (4)

2/6/87 - 31/6/87 (6)

عکس نوشت (1)

20/8/87-20/9/87 (2)

آخری‏های سال (4)

جنوب (2)

خرداد 88 و تیر90 (8)

 
 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

یا قائم المنتظر المهدى (عج)

امُل

کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !

اهل همین نزدیکیا

پاک دیده

حرم دل

سوتک

علمدار دین

مفرد مؤنث غائب

همسفر عشق

بازمانده تنهای تنها

نیلوفرآبی

صمیمانه ها

خیمه سبز

عصمت infallibility

دختری با کو له‏ با ر ی ا ز ا مید

...مولایم

« عـشقی »

هی میگه حرف گوش نمی‏کنی...

طلبه ای طالب یار

امل کوچیکه

امل پرکشیده

بهشت در انتظار ما است

استاد بیابان‏گرد

راه بادیه

دل گویه های یک غلامعلی مجاهد

کلبه احزان

دلتنگی‏های یک طلبه

هر کی به هر جا رسید با دلش رسید

مجاهد

 

خبرنامه

 

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 218785
بازدید امروز :12
بازدید دیروز : 24
تعداد کل پست ها : 95

 

دانشنامه مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

امکانات جانبی

پیام‌رسان

نقشه سایت

اوقات شرعی

RSS 2.0

 

 
 

لوگوی دوستان

د نـیـــای جـــوانـی

بچه های آسمانی

خیمه یار

خیمه یار

یک

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin