بسم رب الحسین به حق الحسین
سرزمین آرزوهای هر عاشق، رفت و برگشت مثل رویای شیرین کودکی، گیج رفتم و گیج برگشتم. سفر خیلی سنگینی بود، نه اشکی نه نالهای، جزء سکوت و بغض و چشمانی که مدام دریا میشدند اما جاری شدن را فراموش کرده بودند، خبری نبود. نمیدانم چرا هر بار که میخواستم سلام بدهم چه نجف چه کربلا، میگفتم السلام علیک یا علیبنموسیالرضا. تو نجف روبروی ایوان طلا گفتم: آقا دلم برای امام رضا تنگ شده. این چه رابطهای؟؟؟ تو مشهد دلتنگ کربلایی و تو کربلا دلتنگ مشهد!!! فعلا همین.
پ.ن: قبل رفتن بهم گفت:قطره وقتی به دریا میرسد آرام است. اونجا فهمیدم یعنی چی!
پ.ن: منو ببخش. ناراحتی تو اذیتم میکنه، باور کن(حق داری ناراحت باشی). شرمندهام.
پ.ن:دعاگوی همه دوستان در تمامی طول سفر بودم. انشاءالله که لایق استجابت باشد.
پ.ن: انشاءالله آخر هفته حرم ولی نعمتم، دعاگو هستم.
هیچی نگم بهتره!!!
دلم برات پَر میزنه.
آمین بلند:
اللهم رزقنی کربلا.آمین
پناه میبرم به آفریدگار فلق
|