
بنام خدای او که صبر را به من آموخت
نمیدونم تبریک بگم...، نمیدونم الان کجا خیمه زدی...، اصلا گریه میکنی یا شادی...، من که هر کاری کردم که به متن عطر شادی بزنم نشد... نشد ... هر کار کردم نشد... اصلا قرار به نوشتن نبود... اما بعد از اینکه با خاله حرف زدم، نشستم و ... دیشب موقع نماز یه دعوتنامه برام اومد و دعوت شدم به مولودی بی بی زینب(س)... فقط من تونستم برم.... با اینکه اشعار شادی میخوندن اما من شاد نبودم... این اشکامم که همش اذیت میکنن... به جای اینکه دلم و ببرم سوریه یا دمشق... همش مدینه بودم... تو کوچههای بنیهاشم پرسه میزدم... میدونم اگه بفهمید چرا ناراحت بودم کلی بهم میخندید و مثل بقیه دیوونه خطابم میکنید برای همین ازش حرف نمیزنم. ولی باور کنید نمیشد دست خودم نبود... همش میگفتم الان چند وقت که زینب روی مادر رو ندیده، چند وقته که دیگه... آه ... که چقدر بیتابم... بیتاب چی خودمم نمیدونم ... تو مجلس همه رو یاد کردم البته تا آخر فقط برای یه نفر دعا کردم.... بعد آخرای مجلس برای شما ... دیگه موقعای که داشتیم میاومدیم گفتم ببین بیبی جان من تل زینبیه میخوام... همه دارن میرن، کاروانا دوباره راهی شدن... نذار بسوزم ... نذار فکر کنم که ... موقع جشن خیلی دلم میخواست سرم و رو زانوهام میذاشتم و های های گریه می کردم ... آخه هر وقت میگفت زینب من یاد فاطمیه و شبای قدر و محرم میافتادم، یاد طشت و جگر...، یاد مجلس یزید و یزیدیان... ، یاد رقیه(س)...، یاد رباب...، چه کنم دست خودم نیست...، درسته بدم و رو سیاه ولی خب منم دل دارم وقتی میبینم همه راهی هستن... تازه وقتی میدونم میشد این مجلس و با حضور آقامون برگزار کنیم ولی بخاطر اعمال من و امثال من نمیشه... خب بیشتر آتیشی میشم... نمیدونم دیشب ماه و دیدید یا نه، با دیدنش بیشتر دلم گرفت... آقام مهدی کجائی... دلم بدجوری هوای جمکران کرده...، ببین دیگه پاهام تاول زده ...، بعد از این همه بیابانگردی ...، یعنی هنوز وقتش نرسیده...، ببین دلخستهام.... چی میشه یه گوشه چشم... روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم... خودت بگو... کسه دیگه نمیدونه ... مداحمون بیشتر ذکرش این بود: یا زینب یا زینب یا زینب ... وقتی این اسم رو صدا میزد یاد اون جملهی آقا افتادم که فرمود: خدا رو برای تعجیل در فرج من به عمهام زینب(س) قسم بدید... حالا چشمامون و ببندیم و بریم کوچهی بیهاشم پشت اون در ... دستا رو بالا ببریم و با صدایی زینبوار بگوییم:
اللهُم اَلْعَجِلِ الْوَلیِکَ الْفَرَج به حق زینب(س) به حق زینب(س) به حق زینب(س) .آمین.

پ.ن: حالم اصلا خوش نیست، ببخشید.... پ.ن: دعا کنید که هر چه زودتر بیاد...تا راه عشق باز بشه... پ.ن: دیدی ایندفعه دیگه خلاصه نوشتم...
پناه میبرم به آفریدگار فلق
|