بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی وقتا، آدم تو حکمت خدا میمونه، دیگه پاک گیج شدم، نمیدونم پشت این امتحان الهی (یا به قول بعضیا مصیبت) چه محبتی پنهانه، چه خیری هست. پشت این همه اشک و ناله چقدر خندهست. پشت این غم و غصه چه شادی هست که خدا اینطور.... در پس این ابرهای سیاه اصلا خورشیدی هست یا این امیدواری من وهم وخیاله.

یه چند روزی بود آسمون بیابون آروم شده بود اما دوباره......
اینم بگم که اگه مهمونی اون شب و اثراتش نبود، با این طوفان کارم تموم بود.
خدا جون من که جز تو کسی رو ندارم خودتم خوب میدونی، منم خوب میدونم که هیچ وقت کسی رو که پرورش دادی ضایع نمیکنی، اما .......
امان از خستگی، یه جورایی بریدم ولی به امید دیدن طلوع........... تو این دو سه روزه همش اشک تو چشما جمع میشه اما توان جاری شدن نداره، توان نه که جرأت
نداره. میدونه اگه سرازیر بشه صاحبشو بدجور رسوا میکنه، همه میفهمن پشت این نقاب خندان چه.........
اون روز وقتی رفتم ...... با دیدن اوضاع، جا خوردم......... خیلی دلم میخواست با یکی حرف بزنم .... اما ...... خودم خواستم، این تنهایی رو خودم انتخاب کردم.
وقتی دیدم آبرویی که با خون دل جمع کردم، ذره ذره، به خطر افتاده دلم گرفت اما باز به خودم گفتم: خدا بندههاشو................. ولی خب.......................
دیشبم دیگه طاقت نیاوردم از جمع خانواده اومدم بیرون، به اتاق پناه بردم، دلم میخواست من باشم و تاریکی و زمزمه: تو دلم یه دنیا حرفه که می خوام بگم براتون

پ.ن: یعنی میشه یه روز سرمو رو زانوهاش بزارم و زار زار گریه کنم.
پ.ن: بخاطر نقطههای زیاد و حرفای مبهم معذرت میخوام، فقط میخواستم بنویسم.
پ.ن: برای بیابانگرد دعا کنید، هرچی به صلاحش، همون بشه و اینکه............ .
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.
پناه میبرم به آفریدگار فلق
|