بنام صاحب دلم
تا عمر بود در هوس روی تو باشم *** گر خاک شوم، خاک سر کوی تو باشم به تماشای قدت دست و دل از کار کشم*** همچون سر مست و خرامان تو به گلزار آیی!!! بعضی وقتا با خودم فکر میکنم از کجا اومدم و به کجا میخوام برم..اصلا هدف چیه..؟ زندگی.. چیزی که خودم هنوز درکش نکردم... یعنی فقط معنی این 5 حرف (ز ن د گ ی) روز و شبِ ...، یه جورایی گیجم..، وقتی با خودم خلوت میکنم به این نتیجه میرسم که این 5 حرف تو یک کلمه خلاصه شده خداشناسی...
رجب شعبان رمضان..... ناگفتهها...
شاید اینروزا نه این شبا، فرصت خوبی برای حرف زدن باشه اما سکوت خیلی شیرینترِ... از اول ماه بگی الهی و ربی من لی غیرک...، هر شب ماه بگی یا غیاث المستغیثین...، چقدر آسمانی.. یه صندوقچه حرف که تو گوشهی دلت خاک خورده... یه دریا التماس... اقیانوس چشمامونم که نگو= سِر درون... عاقبت چی؟ گرد و غبار این صندوقچه رو کی میگیره..؟ کی بعد از مدتها مهر سکوتش و میشکنه؟ فقط میدونم یه قاب عکسه توشه که سالهاست تو این صندوق منتظر که یه دستی...؟؟؟

یه وقتایی به خودم میگم خب اومدی و حاجتتو گرفتی .. اللهم ارنی الطعة الرشیدة..آمین، اونوقت چی..؟ چکار میکنی؟ اولین کلمهای که ... چیه؟ نکنه میخوای تو چشاش نگاه کنی.. یا شایدم میخوای به حرفاش گوش کنی.؟ یا اینکه... واقعا چه میکنی؟؟؟

************************** ***************************** *****************************
گفتی توَکلم کمه..، قبول! اما.... شرمنده همش ناراحتت میکنم، کاری بلد نیستم جزء ....
پ.ن: ای دوست ببین حال دل زار مرا، وین جان بلا دیده بیمار مرا، تا کی در وصل خود برویم بندی، جانا مپسند دیگر آزار مرا...
پناه میبرم به آفریدگار فلق
|