* بنام صاحبِ، صاحب غریبان *
ترا چگونه بخوانم که بیایی...؟ در حالی که نمی دانم ندای عَجِلِ الوَلیِکَ الفَرَج، از رضای قلب است یا عادت زبان.
چگونه آمدنت را درخواست کنم در حالی که نمی دانم تو را برای خواسته ی خود می خواهم یا برای نجات نفس...
چنگ زدن به دامانت برای رهایی از رنج است یا برای رهایی از ظلم... یا شایدم برای پایان دادن به غربت تو، می ترسم!!! می ترسم صدای عَجِل عَجِل من هم رنگ کوفیان باشد، بخاطر همین است که نمی آیی؟ پاک سردرگم شدم.. چه کنم؟ نمی دانم. هر وقت می گویم اللهُمَ عَجِلِ الوَلیکَ الفَرَج ، کلمه ی عَجِل منو یاد نامه مسلم به آقام حسین میندازه، پایین نامه نوشته بود عَجِل عَجِل عَجِل ... اما بعد پشیمان شد.....
کاش واژه غربت وجود نداشت که حتی در روزگار خوشی، غم را مهمان دل کند!!! چشمان ابریم منتظر یک اشاره از توست. شب نیمه ماه به خودم گفتم هیچ سالی اینقدر کم سعادت نبودم، اما...... تو فردای آن شب زیارتی... هیچ وقت عیدیت را فراموش نمی کنم.
یادت هست اون شب پشت پنجره ماه چقدر زیبا بود. اینگار خورشید غروب رو از یاد برده بود. قمری در لباس آفتاب. چه حسرتی در نگاهم موج می زد، اینو از سوزش چشمام فهمیدم، از اون قطره اشکی که نذاشتم جاری بشه و لابه لای مژه هام خشک شد. یاد اون فراض دعای ندبه افتادم:
«عَزیزٌ عَلَیَّ اَن اَرَی الخَلقَ وَ لا تُری وَ لا اَسمَعُ لَکَ حسیساً وَ لا نَجوی»
بسیار سخت است همه را دیدن و ... . دلبرم!! گدایان عشق درب آستانت را می کوبند وسهم عشقشان را از تو طلب می کنن.. . ساقی مستان می بده.
به این یکسال که نگاه می کنم، چیزی جزء سیاهی در پرونده ام نیست. تو چه در من دیده ای که لحظه ای رهایم نمی کنی. شاید اگر فراموشم می کردی حتی به اندازه ی یک چشم برهم زدن... عرق شرم بر پیشانی ام نمی نشست. با محبت تنبیهم کردی. هر چه تو خواندی، من دور شدم...، هرچه تو نگاه کردی، من چشمانم را بستم...، سردی گناهانم در برابر گرمای محبت تو کم آورده.... . با این حال هنوز تا صدایت می کنم در آغوشم می کشی... در برابر تو من چه گویم، کلمه ای جزء الهی العفو.. به ذهنم خطور نمی کنه. به خدایت قسم که دوستت دارم، تو نیز کمکم کن که برای آمدنت قدمی بردارم. آمین.
می دونی چند وقته که دلم برات زود به زود تنگ میشه، اما بخاطر حساسیت اطراف، احساسم و تو وجودم خاک می کنم. دلم هوای گریه داره، اونم با صدای بلند. باور کن دیگه صدای شکسته شدنم و می شنوم. شاید لازم باشه بشکنم، برای رسیدن به تو. هر وقت شکسته شدم صدایت می کنم تا گِل وجودم را با دستانت دوباره بسازی... از نو. سخت است شکستن و سکوت کردن، اما.....

پ.ن: الا که راز خدایی خدا کند که بیایی.
پ.ن:برام دعا کنید.
پناه میبرم به آفریدگار فلق