بنام خدایِ دِلِ تنگم

ما را به گوشة حرم خود مقیم کن!
مهمان مهربانی است کریم کن!
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن!
شیعه به پاخیزد و مِی نوشد که از دامان نجمه گلی محمدی رویید، گلی که نیامده شیعیان همه مست از عطر او شدهاند، عشق را ببین که دکانش باز کرده و حراج میکند، ساقی را ببین که دستانش را دراز کرده و می میدهد، کفترا در حوض صحن غسل میکنند و شادمانی، رقص بالهایشان را میبینید.... . صدای نقارهها لرزه بر اندام میاندازد گویی اسرافیل در صور میدمد و از آمدن یار خبر میدهد. چشمهای پاک و ناپاک در دریای اشک غرق میشوند، روح چنان جانی میگیرد که گویا مسیحا بر آن دمیده، فرشتگان از عرش به فرش میآیند و مدیحهسرایی میکنند، اهل بیت (ع) دست به آسمان میبرند و شکرانهی خود به جا میآورند، بابالحوائج را گلی است که در طوس ریشه میدواند و در دلها شاخه و برگ. آن که دلها حریمش، چشمها دلتنگ نگاهش ، دستان محتاج گره بر پنجره فولادش، روح آشفتهی نفس و جانها تشنهی حُبش...
رضا.. غریب الغربا، معین الضعفا، رضا آمد رضا ...
شراب میدهند هان دو دست را سبو بگیر... دو دست را بلند کن بلند شو وضو بگیر به احترام نور او قیام کن قیام کن ... بر آسمان ترین زمین ستاره زد سلام کن
نامش برای دلشکستگان مرهم، برای دلسوختگان آشنا و برای غریبان سایه سر....، طوس بر خود میبالد و به ملک زمین فخر میفروشد و بر عظمت و کرامتش ملائک نجوای الله اکبر به لب آرند.
حال گویم که دلتنگم، خسته از راه زندگی، در این شبهای سیاه غربت، برق گنبد طلائی توست که دلها رو با نور ظهور آشنا میکند و هنگامی که با تمام این اوصاف به صحن انقلاب پا میزاریم .....هنوز ... دلم هوای تو کرده...تو یه لحظه ترنم چشمام تبدیل به سیل اشک شد، اینروزا ناغافل میرم ... دلم یادشو میکنه، یاد اون شبهایی که تا صبح تو حرم، با نگاه به گنبد باهاش حرف میزدم. توان گفتن نداشتم فقط نگاهش میکردم اونم فقط گوش میکرد. دلم لک زده برای سقاخونش، برای اذان صبح، نقاره خونه.... سرگردونی تو حرم بعد از نماز صبح ... اون سفر خرداد چه حالی داشت، اما بازم دلم هواشو کرده، سوز دلم سر به رسوایی گذاشته ، گوشه شبستان تو اون شب آخر، خیره شدن به ایوون طلا، حسرت پرواز تو آسمون حرم و حسادت به کفترا... سلام آخر.... نگاهی که پر از التماس... التماس برای دیداری دوباره. خوب میدونم که گرمای عشق بخاطر سایهی شماست و ماجرای شمع و پروانه از طوس آغاز شد... وقتی دلم بهونه میگیره امیدم فقط به درب آستان توست، ردم مکن و مرا دریاب، تویی که بر دلهای پر از نیاز تبسم میزنی و درب میخانهات را باز میگذاری تا عبد و غیرعبد وارد شوند... ملائک حرم بالهایشان را فرش راه زائرات کردهاند و بادهی پریشونی را به دست آنهایی میدن که آمادهی مهمونی هستن.
عیدی ما:
یارب الرضا بحق الرضا اشف صدرالرضا بظهورالحجه...
هیچی نگم بهتره!!!
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست
گلدستهها نبادی شوق پگاه توست
آری، شگفت نیست که بیسایه میروی
خورشید هم ز سایهنشینان ماه توست
از چشم آهوان حرم میتوان شنید:
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هر جا دلی شکسته، همان بارگاه توست
با اینکه سالهاست سوی طوس رفتهای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
آخر مسافرم ز سفر بازگشته بود
پ.ن: میلاد با سعادت هشتمین آفتاب ولایت، چراغ هدایت بر تمامی شیعیان و شیفتگان حرمش مبارک باد و فرخنده.
پ.ن: میگن هر وقت دلت یاد حرمش رو کرد دستاتو بزاری رو سینهات و سلام بدی اینگار تو خود حرم هستی... پس همه با هم به نسیم شبونه پیامی بدیم: السلام علیک یا غریب الغربا...
پ.ن: شنیدم برات کربلا میدی، یه نظری فرما البته با معرفت، ما همه تشنهی علقمهایم.
پ.ن: خیلی دلم میخواد رو پشت بام حرم آشیونهای بسازم، اجازه میدی؟؟؟
آمین بلند:
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و نصر و جعلنا من انصاریه و عوانه و شیعة، و المستشهدین بین یدیه.آمین
پناه میبرم به آفریدگان فلق