بسم رب الحسین
السلام علیک یا ابا عبدالله
منو ببر به کربلا به اون حریم با صفا بزار بیام دورت بگردم اونجا بمیرم برنگردم درد بده دوا بده قلب منو جلا بده هرچی دارم ازم بگیر فقط یه کربلا بده

آقاجان دیگه طاقت ندارم، یه نفر از لیست منتظران حرم جدت کم شد و به زائرا پیوست... پس من چی؟ دیگه چقدر صبر؟ آقا نمیشه آقا ، نمیشه آقا...، تو که میدونی چه خبر، تو چرا؟ مگه من چی خواستم، تل زینبیه ... خیلی زیاده... خب میدونم بوی گناه میدم ولی چی میشه منو قاطی عاشقاش بفرستی برم... اگه بخوای میشه... دیشب وقتی گفت داره میره...، آخ چقدر حسودی کردم...، فاطمیه ... نجف باشی، بینالحرمین ...، دلم پره آقا پره....، اگه میخوای منو بسوزونی، حرفی نیست بسوزون... ولی کربلا...، نزار فکر کنم اینجام پارتیبازی....، تو که خیلی با معرفت از این حرفایی. یه فاطمیه دیگه داره میاد از تو خبری نشد...، از این به بعد فلسفهی چاه و نخلستون آغاز میشه، نمیدونم شاید همین روزا بود که فاطمه صدا حسنم برو بگو سلمان اذان بگه... آره اذان بگه...، شایدم اون روزی که بیبی بعد از مدتها لبخند زدن... خودت که بهتر میدونی چرا؟، یا اون روزی که فاطمه(س) بچهها رو دور بستر جمع کرد و دستارو بالا ببرید میخوام دعا کنم... خدایا دیگه بسه... فاطمه رو ببر. آه زینب...، بیبی جان خیلی دلم میخواد تل زینبیه رو ببینم... نذر دارم خودت که بهتر میدونی، آقا همنطور که تو مدینه جواب پیامم و دادی... میخوام اینبارم جواب و تو کربلا بدی، من منتظرم اینو دیگه ازم دریغ نکن...، دلم نمیاد قسمت بدم، ولی آقا منم ببر...
هر چی دارم ازم بگیر فقط یه کربلا بده...
تا کی عکس شش گوشه بخرم... خیره خیره...، تا کی آقا، تا جوونم دعوتم کن... بیام آدم بشم...آدم بشم، تا کی با عکسه حرمت حرف بزنم...

حرف دل زیاده... اما نمیشه گفت میزارم برای آخر هفته اگه دعوتم کردی...
یابن الزهرا نظری برما
پ.ن: تا کی نگاهم بدرقه راه کاروان باشه... پ.ن: ................... پ.ن: فقط بیا ..... همین.
پناه میبرم به آفریدگار فلق
|